استروشن (به تاجیکیИстаравшан) بونجیکت قدیم، در کوهپایه های شمالی رشته کوه های ترکستان واقع شده و یکی از قدیمی ترین شهرهای ولایت سغد در کشور تاجیکستان است. این شهر در نزدیکی شهر خجند و رودخانه سیردریا قرار گرفته و مدتی نیز با نام اوراتپه یا اوراتیوپه شناخته می شده است.
پیشینه و تاریخچه بنای شهر استروشن
مشهور است که 2500 سال پیش از این كورش، پادشاه هخامنشی،براي پاسداري دولت هخامنشي در برابر بيابانگردان باديه نشين در شمال آسياي ميانه و در این مكان شهري را با نام كورش كده بنا نهاد. شهري بود با برج و باروي استوار كه با 12 دروازه با خارج از شهر مرتبط می شد. در اين شهر آتشكده بزرگي قرار داشت كه باقيمانده آنرا امروزه مغ تپه مي گويند و در میان شهر امروزي استروشن قرار دارد.
اسكندر مقدوني دويست سال پس از آن در حمله خود به ايران تا اين شهر نيز رسيد و در همين شهر بود كه زخمي گرديد و در نتيجه سربازانش شهر را ويران كردند. از آنجا كه استان سغد، استانی كه امروزه شهر استروشن درآن واقع است از زمینی حاصلخیز و آب و هوایی مستعد برخوردار بوده، شهر دوباره جان گرفته، آباد گشته و باز هم مركز داد و ستد بازرگاني قرار مي گيرد و جزو شهرهاي مهم در مسير جاده ابريشم محسوب می گردد. آباداني شهر سالها ادامه دارد تا اينكه عربها حمله مي كنند. پس از آنها مغولان اين شهر را ویران كرده و با خاك يكسان مي سازند و شهر پس از آن نام اورا تپه را مي گيرد تا اينكه در سال 2002 حكومت تاجيكستان نام شهر را به نام قديمي خود، یعنی استروشن باز مي گرداند. امروزه استروشن يكي از شهرهاي بزرگ تاجيكستان و يكي از مراكز ادب و فرهنگ اين ناحيه است و پس از شهر خجند، مقام دوم را در استان سغد دارد.
استروشن شهر دختر گشتاسب
همانگونه که پیش از این نیز گفته شد شهر استروشن از عهد باستان چون مركز سواد و كسب هنر و علم و ادب نام بر آورده است. شهري زيبا با تاريخ 2500 ساله. در اكثر ماخذهاي تاريخي معلومات و اطلاعات بسیاری درباره اين شهر کهن وجود دارد که دليل اين مدعاست. میان پيران و سالمندان چنين روايت مشهور است كه پادشاه ايران، گشتاسپ، دختری به نام روشن داشته، بسیار زيبا و صاحب جمال، روزي سخت بيمار شده طبيبان مصلحت دادند كه او در جاي شمال رو (محل وزیدن باد و نسیم روح بخش) چند وقتی را زندگي كند. دختر شاه به سير و گشت بر آمده و روزي به چاروس ( چهاراه) شمال رو آمد، كه بين دو بلندي واقع بود. به اين مكان شبانه از طرف كوهستان باد و نسیمی روح بخش می وزید نسیمی که به هنگام روز از طرف دشت عبور نموده و به هنگام شب به انسان حلاوت و روح تازه مي بخشيد. پس از استراحت در اين منزل، روشن شفا يافته از پدرش خواهش می کند كه در اين مکان شهری را بنا کند. پدر درخواست دخترش را با جان و دل پذيرفته و بين دو بلندي مغ و قل شهري بنا مي كند و نامش را استروشن ( جاي ايست روشن) مي گذارد. همچنين در بسياری از منابع و سرچشمه ها استروش را " گل روي زمين " خوانده اند.
كه اين صفت حالت و معنایی رمزی دارد. و گل رمز زيبايي، پاكي، نور و صفا و روشني است. استروشن امروز در مركز قديمي تاجيكان از مناظر رنگين هموار و كوهستاني، وادي و دشت، رودها و چشمه ساران و آبشارها و مرغزاران سبز و خرم برخوردار است.
جایگاه زبان و ادبیات فارسی در استروشن و ولایت سغد
استروشن از دوره هاي پيشين مركز كسب علم و هنر بوده و تا كنون مردم آن عرف و عادتهاي نياكان خود را نگاه داشته اند. در سراسر دوران گذشته، خصوصا در عصر 20 تا 18 در استروشن محفل هاي ادبي _ علمي شاعران، اديبان عالمان و ساير روشنفكران، عمل رونق خاص خود را داشته است. در آخر عصر 19 اوايل عصر 20، شمع منور اهل ادب و ضيائيهاي استروشن، شاعرانی چون ظفرخان جوهری، خواجه یوسف ولعظی، ندیمی استروشنی، آرتا خواجه شهید، کامل خواجه نخد، خواجه محمدی شعدی را درخود جای داده بود.
استروشن حال حاضر نيز مركز بزرگ علم و فرهنگ است. عالمان مشهور نظیر، رجب امانوف، اصرار مختاروف، حبيب الله سيد مرادوف، پولاد بابا جانوف، الماس مير سيدوف، ثابت نعمت الله يوف، رضي الله عبدالله زاده، ولي جان اكبري، رحمان گلزردي و ديگران، زاده اين شهر باستاني اند.
گفتنی است ادبيات فارسي در اين ناحيه مانند بيشتر نواحي آسياي ميانه پيرو جامي و بيدل بوده است. در شهر خجند كه در نزديك شهر استروشن قرار دارد، ما شاعران و اديبان فراوان از جمله مهستي خجندي.كمال خجندي و جد او ضياء خجندي می بینیم كه ظاهرا مانند نزاري قهستاني پيشرو حافظ بوده اند و امروز، خانم فرزانه خجندي كه شاعري تواناست را مي شناسيم. در استروشن در سده اخير مي توان از خانم دلشاد برنا و ظفرخان جوهري نامبرد.
در اين اینجا جهت نشان دادن ذوق طبع و سبك نوشتاري اهل قلم استروشن كه در مرزهاي ادب فارسي قرار دارند به نمونه هایي از اشعار شاعران آن ديار كه خود پاسدار زبان و فرهنگ مي باشند اشاره می کنیم.
تنهايي
در جهان با همه و بي تو چنان تنهايم كه خدا داند و من خود، كه چه سان تنهايم
همچو يك قطره اشكم سر مژگان غريب همچو در خوان گدا پاره نان، تنهايم
كس نداند، كه چه سان و چه كجا افكندم تير مو در دل بيدار كمان تنهايم
اهل محفل با همند اين دم و فارغ زغمند من چو آن سوخته دل شمع ميان تنهايم
رعنا زاير دخت
بدرود
چون نميخواهم دورويه بينمت بعد از اين من از جهانت ميروم
گرچه بودم مهربانتر از نسيم همچو يك نامهربانت ميروم
كشته- كشته در نهادم عشق را همچو صيد خون فشانت ميروم
رعنا زاير دخت
اي شعر بلند آسماني
بر ملك سپيد تو نهم گام اي شعر بلند، با منزل خويش
چون توشه من بجز غمم نيست من هديه برم به تو دل خويش
چون من برسم بر آسمانت بر زانوي تو نهم سرم را
گويم ز جفاي مرگ قسمت هم قصه پاك مادرم را
پشت در تو ستاره ام باز اي خانه پر فسانة من
بفرست مرا به ملك ديگر چون اختر شب ترانة من
با تو بپرم بر آسمانها اي شعر بلند آسماني
ناخن بزنم به تار دلها اي درد زمين و زماني
باران بچكد به بام خانه اشكم بچكد به روي دفتر
شعرم ز درخت اشك رويد گويند ورا از اين سبب تر
بر ملك سپيد تو نهم گام اي شعر، بخوان مرا به خوديار
روحم به تو بوده ريشه پيوند دستم ز درخت تو دهد بار
برنا قادر دخت
برباد رفته
اشك مرجان ميرود در ريسمان آه من انتظاري مي كشد اين نالة بيگاه من
خاك يادم باد شد در خاطر ياري نماند آتش لطفت نسوزد اين دل گمراه من
عقل امدادم نكرد و مردم از اندوه عشق آه من بالا نرفت ريخت روي راه من
اديبه- ميرزا